یکی از فانتزیام اینه با دوستام برم کوهستان...بعد تو یه برف و بوران من پام بشکنه و دیگه نتونم حرکت کنم... به اونا بگم برید و منو اینجا بگذارید شما باید خودتونو نجات بدید....بعد اونا بگن که ما تو رو تنها نمیذاریم و بعدش من بگم شما خودتونو نجات بدید...منو رها کنید...بعد دوستام برن و منو تنها بگذارن...بعد چند ساعت دوستام تو کوهستان گمشدن و یه شیر کوهستان وحشی بهشون حمله میکنه و اونا فرار میکنن و موقع فرار تو بن بست گیر میکنن...بعد دقیقا لحظه ای که شیره میخواد حمله کنه صدای یه شلیک بیاد و شیره بیفته و در پشت اون صحنه من با یه تفنگ که داره ازش دود خارج میشه و یه پای مجروح وایستادم...
خورشید به رنگ نارنجی داره پشت سرم غروب میکنه.
نظرات شما عزیزان:
nana 
ساعت16:00---5 بهمن 1391
cna jjon gol kashty kheyli alie پاسخ:نظر لطفته
|